خانم معصومه آیت اللهی
متولد سال ۱۳۴۱ ،دارای درجه مربی گری در چند رشته ورزشی،مؤسس و مدیر باشگاه ورزشی بم- کرمان
به نام خدا
ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت حضار گرامی.
زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدر زیباست این بی بازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت
خدایا در وجودم نیرو آفریدی تا توان انجام کار را داشته باشم، سلامتی و توانم را
از من مگیر و مرا به سوی خویش هدایت کن، تو خود میدانی که اگر نخواهی نمیتوانم
مفید واقع شوم. پس در هر حال تنهایم مگذار.
من معصومه آیت اللهی هستم. متولد تهران، ۲۰ سال اول زندگیام
را در تهران بودم، زندگی کردم و مشغول به کار شدم. بلافاصله بعد از دیپلم، حدود سه
سال در مرکز اسناد انقلاب اسلامی در بخش اندیکاتور، کارمند بودم. بعد در سمت
مسئول تعاونی و مسئول دبیرخانه فعال بودم. بعد از آن به علت ازدواج به بم رفتم. الان
شاید با شنیدن کلمه بم، ذهن شما عزیزان به سمت خرابه و ویرانه برود، ولی نه، بم
هنوز زنده است، شاید یادش بعد از یکسال از ذهن بعضیها رفته باشد ولی همه میدانیم
که هیچ وقت یاد آن عزیزان از بین نمیرود و ویرانههای آن شهر انشاءالله در سالهای
آینده ساخته خواهد شد. البته به دست خود بمیها، نه مساعدت و ...
بعد از ازدواجم در بم، به خاطر مهاجرت از شهر تهران به بم و تفاوت شهرهای کوچک با
تهران، خوب موقعیت شهرهای کوچک هم خودتان میدانید که، محیط خانه و همسر و پی در
پی بودن بچهها، چهار فرزند دارم، نمی گویم داشتم، یکی از عزیزانم را در زلزله بم
از دست دادم، دختر ۱۴ سالهام را، ولی فقط ۱۶ روز عزاداری کردم. در این ۱۶
روز در تهران بودم، ولی باز نتوانستم و آن جوهره کار در من اصلاً نمیگذاشت که من
بخواهم دوباره در شهر خودم باشم. با وجود تمام امکانات عالی که در تهران برایم بود
دوباره به بم برگشتم. تازه تعصب ۲۰ سال زندگی در بم شروع شد، شاید قبل از آن، این
قدر نسبت به شهر بم تعصب نداشتم، بالاخره هم عزیزم توی این خاک بود، هم عزیزان ما
توی این خاک بودند.
قبل از زلزله سراغ ورزش رفته بودم. رشته های مختلفی مثل کاراته، تخصص من در کاراته
است، بدنسازی، ژیمناستیک، اسکیت و شنا. سعی کردم مدارک درجه سه مربی گری را در
این رشته ها بگیرم. امکانات شهر خیلی محدود است، اما اکثر خانهها خیلی بزرگ
هستند و باغ دارند. یک زیرزمین بزرگ متروکهای داشتیم، به این فکر افتادم که
باشگاه خودم را در این زیرزمین دایر کنم. گرفتن جواز باشگاه و تأسیس آن که
مشکلات خودش را داشت. بالاخره توانستم در عرض ۶ ماه مجوز باشگاه را بگیرم و
زیرزمین را بازسازی کنم. امکاناتی که تأسیس یک باشگاه با یک محیط مناسب میخواهد
را فراهم کردم و حدوداً ۴۰۰ هنرجوی ورزشی در همین زیرزمین جذب کردم. در رشته های
ورزشی که ذکر کردم فعال بودیم.
استخری نیز در ارگ جدید بود و بچه ها را آن جا می بردیم. خلاصه ورزش را به صورت
خیلی جدی در بم رونق دادیم. ما یعنی یک عده ای از دوستان توانستیم خانمهایی که در
شهر بم محدود فقط به محیط خانه شده بودند را بیرون بکشیم و بیاوریم در محیط ورزش.
شعار من ورزشکار و شما عزیزان کارآفرین مثل هم می شود: “ یک ورزشکار، کارآفرین
است“، به خاطر چی؟ به خاطر این که وقتی فرد ورزشکار جسم خود را آماده کرد، فعال
کرد از آن رکود و افسردگی در خانه درآمد، همان انسان کارآفرین وخلاق میشود. زیرا
آن تجربههایی که انسان در محیط ورزش پیدا میکند، ذهن را آماده میکند. اگر بعضیها
یوگا یا مدیتیشن و یا از این قبیل ورزش ها کار کرده باشند می دانند که وقتی
ذهن آماده شد جسم فعال میشود.
خانمهایی که به باشگاه ما میآمدند اکثراً جزء کارآفرینهای شهرستان بم هستند.
بعضی از آن ها خودشان الان ورزشگاه یا باشگاه تأسیس کردهاند. البته
متأسفانه بعد از زلزله، بم به حالت ویرانه درآمده است. بعد از لزله و زیرآوار رفتن
همه چیز، من چون کارشناس مشاور هم هستم به هلال احمر شهرستان بم رفتم و مشغول به
امر مشاوره در چادرها شدم. چادر به چادر با بچه های تهران در ویرانه های بم رفتیم
با گروهها و NGO های مختلف، از آلمان، ژاپن، ایسلند. دکترهای روانشناسی که به ما
آموزشهای مختلف دادند و در نتیجه ما چادر به چادر امر مشاوره انجام دادیم.
۱۶ روز بعداز زلزله با این که من یک مادر بودم و دخترم را از دست داده بودم با
سختی به کار مشاوره پرداختم. شاید این هم از همان اعتقاد و ورزش شروع می شود و این
که اگر کار در وجود انسان باشد، حتی با وجود عزیز از دست دادن باز هم می تواند
فعال باشد. به این ترتیب ما به مدت ۹ ماه در در حال انجام کار مشاوره بودیم. خیلی
خانم ها را من از توی چادرها بیرون کشاندم. خیلی از معتادها را شاید برای ترک بردم
و از آن بیکاری و رخوتی که در چادر بر اثر زلزله ایجاد شده بود بیرون کشیدم.
بدون اغراق شاید ۵۰ تا ۶۰ درصد اثرگذار بودیم. خانم ها و آقایانی را که در چادرها رکود
پیدا کرده بودند بیرون کشاندیم. محیط های کاری در NGO ها یا جاهای
دیگر را شناسایی کرده و افراد بیکار را سرکار می بردیم. حتی من یک تزی دادم به
آقای دکتر باقر یزدی که به عنوان سبزدرمانی شناخته شد و حتی این تحقیقاتم به
ایسلند هم رفت و ظاهراً نمی دانم، می گویند تائید شده اما من اطلاع دقیقی ندارم.
از کارهای که انجام میدادیم این بود که مثلاً، برای خانمی که توی چادر بیکار بود
و سطح کارگری داشت سبزی می خریدیم تا پاک کرده بعد می بردیم برای آن چادری که یک
مقدار دستش بازتر بود.
خلاصه یک حالتی که از آن کسی که پول داشت پول می گرفتیم و می دادیم به کسی که پول
نداشت. و برای هر دو کار ایجاد می شد. البته خیال نکنید که این کار خیلی ساده است.
این کارها توی چادر، توی ویرانه ها، زیر باران و خلاصه مشکلاتی که آن جا بودانجام
شد. صحنه ها را دیدهاید، دیگر قابل وصف نیست. واقعا کار سختی بود که بشود خانمها
و آقایان را از چادر درآورد.
براثر همان ۹ ماه و شناسایی خانم ها و آقایان، من الان یک پیمانکاری با یک شرکت
گرفتم. از آن جایی که ورزش کارم، تعصب ورزشکاریم هم اجازه می دهد دنبال پروژه های
ورزشی بروم. به دنبال پروژه های ورزشی رفتم، شناسایی کردم، یک پروژه خیلی بزرگ
ورزشی توسط یک شرکت اجرا می شود. نیروی کار بسیار زیادی می خواهد که متاسفانه از
نیروهای بومی استفاده نمی کند و از کل کشور نیروهای غیر بومی را آن جا آورده اند.
از مهندس گرفته تا آبدارچی و ...
اگر من کار در این پیمانکاری را قبول کردم، فقط به خاطر نیروهای بومی است که
دنبال کار میگردند. من نیروها را شناسایی می کنم و از طریق یک آژانس خدمات
کاریابی سیار، که به تلفن همراه خودم زنگ می زنند، چون قبلاً کارم حالت مشاوره
بوده، این دیگر در ذهن افراد است که با این شماره تماس بگیرند، و من سعی می کنم
نیروها را جایگزین کنم. هنوز کار پیمانکاری با این شرکت را ادامه میدهم.
باشگاه قبل از زلزله خیلی فعال بود، برای ۷ تا مربی ایجاد کار کردیم. دوره های
مربی گری خاص برایشان گذاشتیم و ایجاد کار کردیم. این مربوط به قبل از زلزله بود و
الان هم از طرف فرمانداری در چادرها برایشان سوله می سازیم. انشاءالله درده سال
آینده به صورت پایدارتری ساخته و تحویل داده خواهد شد.
از هفته اول بعد از زلزله ورزش از طرف NGO های مختلف مطرح
شد و همه کمک کردند ولی بازخود بمی ها در چادرها مشغول شدند و ورزش را راه
انداختیم. ما نمایشهای رزمی راه انداختیم. خارجیها از دیدن این روحیه خیلی لذت
بردند. آن روحیه شاد هنوز در بمی ها زنده است. با این که عزیزانشان را از دست داده
اند ورزش می کنند و این خیلی جالب است. این تز بلافاصله بعد از هر زلزله، هر
بحرانی، مورد تحقیق واقع شد که بیایند و ورزش را به عنوان اولین گام در نظر
بگیرند و به صورت جدی آن را مطرح کنند. بازی و تفریح و ورزش به طریقی مساوی است با
کارآفرینی، همه بچه هایی که کارآفرینند اگر به جسم خودشان اهمیت بدهند مطمئناً می
توانند کارآفرین باشند. حالا من نمی خواهم تخصصی حرف بزنم ولی خوب تصعب ورزشی من
اجازه می دهد که یک مقدار نصایح ورزشی به کارآفرینان بکنم.
کارآفرینی در زندگی موفق است که حتماً در زندگی اش حداقل روزی نیم ساعت ورزش داشته
باشد. ببخشید که ما به عنوان ورزش کار همیشه باید یک نکته ورزشی را عنوان کنیم.
امیدوارم در سال های آینده بم به کمک شما عزیزان، کارآفرینان، و خود مردم دوباره
آباد و ساخته بشود و مطمئن باشید تا امید هست، زندگی هم هست.